معنی از پهلوانان شاهنامه
حل جدول
اشکبوس، بیژن
اشکبوس
اشکبوس، رستم، اسفندیار، گرشاسب، نریمان، زال، سام، سهراب، برزویه، گودرز، گیو، رهام، بیژن، گشتاسب، بستور، زریر، گُستهم
رهام
از پهلوانان ایرانی شاهنامه
رهام
پهلوانان
یلان
گو
یاحق
داماد رستم، از پهلوانان شاهنامه
گیو
شاهنامه
اثری از فردوسی
واژه پیشنهادی
بُرزین
لغت نامه دهخدا
شاهنامه. [م َ / م ِ] (اِمرکب) نامه ٔ ممتاز در نوع خود. || نامه ٔ شاه. || کتاب تاریخ و سرگذشت پادشاهان ایران. در پهلوی آن را خدای نامه گفتندی. کتابی که در آن شرح زندگانی و نبرد شاهان و پهلوانان آنان آمده است. سیرالملوک. خدای نامه. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین). || (اِخ) نام بزرگترین شاهکار ادبی ایران از فردوسی طوسی. رجوع به فردوسی شود.
شاهنامه خوانی
شاهنامه خوانی. [م َ / م ِ خوا / خا] (حامص مرکب) شاهنامه خوان، شغل و عمل شاهنامه خوان.
فرهنگ عمید
کتابی که در آن سرگذشت پادشاهان ایران، به نظم یا نثر، گرد آمده باشد،
فرهنگ فارسی هوشیار
کتاب تاریخ و سرگذشت پادشاهان ایرانی
معادل ابجد
555